ترجمه شاهنامه به فرانسه ۴۰ سال زمان برد| آرزوی مترجمش چه بود؟ قرارمان این نبود | گلایه دوباره زردشت اخوان ثالث از وضعیت خانه پدرش در تهران آموختن در طبیعت مدرسه | گفت وگو با نویسنده کتاب «عکس پشه ای» برای کودکان و نوجوانان نمایش فیلم های ایرانی «ملودی» و «دختر» در سینماهای کن سه جایزه مهم جشنواره آوانکا پرتغال در دستان «آن‌ها مرا دوست داشتند» رقابت فیلم کوتاه «نیجریه» در جشنواره فیلم کوتاه دانشجویی بنگلادش اهدای جایزه بهترین بازیگر جوایز ملی هند به «شاهرخ خان» کارگردانان مشغول کارند | نگاهی به سریال‌های جدید در دست ساخت دبیر نهمین مسابقه عکس سینمای ایران مشخص شد فرقی ندارد، روح جنگل باش اعلام ویژه‌برنامه‌های متنوع و زنده اربعین ۱۴۰۴ در شبکه افق «بهنوش بختیاری» با گریم فیلم جدیدش جوان شد! + عکس تمدید سومین رویداد آیینی «محرم شهر» «شروین حاجی پور» بازیگر شد «ایران امام رضا (ع)» راهبرد جامع برای هویت‌سازی ملی در سایه سیره رضوی است پخش سریال چینی‌زبان «رستاخیز یافته» از نتفلیکس صدرنشینی فیلم «چهار شگفت انگیز» در گیشه سینماهای جهان ریما رامین‌فر به سوگ مادرش نشست + عکس
سرخط خبرها

حکایت استانخکاره و شاعر این کاره

  • کد خبر: ۲۳۷۶۲۱
  • ۱۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۴
حکایت استانخکاره و شاعر این کاره
استانخکاره، فرزند آمن حوتپ سوم که پس از برادرش آخناتون بر تخت پادشاهی مصر نشست، فرعونی بی رحم، بی جنبه، شوخی نفهم و واقعا وحشی بود.

استانخکاره، فرزند آمن حوتپ سوم که پس از برادرش آخناتون بر تخت پادشاهی مصر نشست، فرعونی بی رحم، بی جنبه، شوخی نفهم و واقعا وحشی بود. او فقط یک سال بر مصر سلطنت کرد، اما در این یک سال چنان وحشی بازی درآورد که تا قرن‌ها عبارت «دوران استانخکاره» به معنای دوران بدبختی و بیچارگی مردم در مصر باستان و کشور‌های همسایه به کار می‌رفت.

استانخکاره به محض آنکه بر تخت پادشاهی نشست، دستور داد همه مأموران در شهر‌ها و روستا‌ها راه بیفتند و از مردم بپرسند خدایشان کیست و درصورتی که خدایشان کسی غیر از شخص فرعون بود، گردنش را بزنند و سرش را برای استانخکاره ببرند که با آن‌ها یک هرم نمادین درست کند. 

مأموران فرعون طی نظرسنجی‌ای که سه ماه طول کشید، یک یک مردم را مورد تفتیش عقاید قرار دادند و از قریب به اتفاق آنان برای خدایی فرعون اقرار گرفتند و سر تنی چند از عناصر نامطلوب را نیز که به جای فرعون خدای دیگری را اعلام کرده بودند، برای فرعون بردند.
در آن زمان در مصر شاعری به نام سانخنره سوجتو زندگی می‌کرد که شاعر کلاسیک سرا و دل خسته‌ای بود که کنج عزلت اختیار کرده بود و اشعار حکمی و پند و اندرز می‌سرود. مأموران فرعون، چون درباره خدای وی از وی پرسیدند، پاسخ پیچیده‌ای داد که متوجه نشدند.

پس وی را برداشتند و نزد استانخکاره بردند و گفتند ایشان جواب‌هایی می‌دهد که ما نمی‌فهمیم. گفتیم نکند دارد ما و فرعون بزرگ را مسخره می‌کند. استانخکاره رو کرد به دو مأموری که سانخنره سوجتو را آورده بودند و گفت: خدای شما کیست ایکبیری ها؟ مأموران گفتند: شما هستید فرعون بزرگ.

فرعون سپس رو به سانخنره سوجتو کرد و گفت: خدای تو کیست مرتیکه؟ سانخنره به دو مأمور اشاره کرد و گفت: خدای من مرتیکه همان خدای این دوتا ایکبیری است. در این لحظه استانخکاره تصور کرد که منظور سانخنره سوجتو خود اوست که خودش را خدای همه می‌پندارد و آن دو ایکبیری هم او را به خدایی قبول داشتند، اما منظور سانخنره سوجتو خالق واقعی آن دو، یعنی خدای یگانه بود.

به این ترتیب آرایه ادبی ایهام جان شاعر را نجات داد. استانخکاره نیز چندی بعد هنگامی که به ماهیگیری مشغول بود و همچنان خیال می‌کرد خداست، در رودخانه افتاد و تمساح‌های نیل که می‌دانستند او خدا نیست، وی را دریدند و به چندین قسمت نامساوی تقسیم کردند و خوردند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->